گپی جالب و خواندنی با مهران رجبی بازیگر طنز سینما و تلویزیون


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود




تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان كلوپ دانلود و آدرس http://www.cpdsoft.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






تبلیغات
[]; anetwork_pram['aduser'] = '1389531691'; anetwork_pram['adheight'] = '240'; anetwork_pram['adwidth'] = '120';

گفتگوی جالب و خواندنی با مهران رجبی بازیگر نقش طنز در سینما و تلویزیونی

گپ خودمانی روزنامه جام جم با هنرمند هزار چهره ایران

گفتگوی مهران رجبی با روزنامه جام جم

مهران رجبی انسانی دوست داشتنی و باحال است و همصحبتی و همنشینی با او آدم را نمک گیر رفاقتی همیشگی می کند. این روحیه شاداب و سرزنده و این همه بذله گویی و صفات نیکو، ریشه در طبیعتی بکر و خدادادی دارد که او در آنجا زاده شده و رشد یافته است…

 

 

علی رستگار؛ روزنامه جام جم: در آستانه عید نوروز و آغاز سال 93 خورشیدی با خودم گفتم چه کسی بهتر از بازیگر طناز و خوش اخلاقی همچون مهران رجبی برای گفت وگویی شاد و نوروزی. کسی که با چند نقش متفاوت در فیلم های “خانه پدری”، “انارهای نارس” و “معراجی ها” حضور چشمگیر و تماشایی در جشنواره اخیر فیلم فجر داشت و عید امسال هم او را در سریال نوروزی شبکه سه سیما “روزهای بد به در” به کارگردانی سعید آقاخانی خواهیم دید. صبح یکی از روزهای اسفندماه برای هماهنگی یک گفت وگوی تلفنی به او زنگ زدم و او گفت ساعت 6 عصر آماده پاسخگویی به پرسش ها است. من هم راس ساعت مقرر چند بار به او زنگ زدم، اما تلفن همراهش خاموش بود. با خودم گفتم حتما مهران رجبی به اصطلاح مرا پیچانده، ولی ناامید نشدم و گفتم نه، مهران رجبی باصفاتر از این حرفهاست، پس دوباره زنگ زدم و حاصلش گفت وگویی خواندنی شد که در ادامه می خوانید:

- یکی دو باری زنگ زدم و اس ام اس دادم، گوشیتون خاموش بود آقا!
چرت می زدم.

- پس بیدارتون کردم.
نه، تازه بیدار شدم، داشتم یک سیب می خوردم که شما زنگ زدید.

- نوش جانتان، حالا سیبتان سرخ است یا زرد؟
زرد. رفتم چهار تا دانه سیب خریدم با چهار تا دانه پرتقال با چهار تا دانه گوجه فرنگی.

- چه غذای سالمی!
قربان شما.

- این روزها سرچه کارهایی هستید؟
یکی فیلم سینمایی آقای خسرو معصومی به نام “تابو” است که در بهشهر مازندران فیلمبرداری می شود و دیگری سریال نوروزی سعید آقاخانی به اسم “روزهای بد، در” که قرار است در ایام نوروز از شبکه سه سیما پخش شود.

- الان دقیقا کجا تشریف دارید؟
جایتان خالی در اتاقی کنار دریای خزر در هتل مروارید منطقه امیرآباد بهشهر به تنهایی روی تختی دونفره لم داده ام!


گفتگو با مهران رجبی


- هوا چطور است؟!
هوا امروز خیلی خوب بود، به اضافه اینکه امروز به دلیل اینکه کار نداشتم و روز استراحتم بود گردش می کردم. ماشینم را هم بردم کارواش و به جای پول کارواش هم با صاحب و کارگران آنجا عکس گرفتم!

- اجازه دهید با سوالی کلیشه ای وارد فاز اصلی گفت وگو شویم؛ اولین خاطره ای که از عید نوروز دارید، چیست؟
پنج سال داشتم و همراه ده بیست تا بچه دیگر در روستای واریان کرج بالای پشت بام طویله حاج آقا نعمتی بازی می کردیم، همین یک پلان را به صورت سیاه و سفید یادم هست. چون روستای ما زمین صاف کم داشت، بازی ها روی پشت بام ها بود. بزرگ ترین پشت بام نزدیک خانه و محل ما هم پشت بام طویله حاج آقا نعمتی بود که پایین آن گوسفندان بازی می کردند و بالای آن هم ما بچه ها بازی می کردیم!

- دومین خاطره ای که از ایام نوروز به خاطر دارید را هم بگویید، احتمالا یک سال بعد همان زمان و همانجا باشد، نه؟!
(می خندد) نه، دومین خاطره نوروزی مربوط به یک بلوز کاموایی می شود که عمه ام به مناسبت عید برایم بافته بود. یادم هست زرد رنگ و خیلی خوشگل بود. سومین خاطره ام از عید نوروز را هم قبل این که شما بپرسید خودم می گویم! در ابتدای دهه 40 و در روستاها شیرینی خیلی کم بود، برای همین هم مادرم مثل همه مادران روستا نانی می پخت به اسم توتک که چند ضلعی و خیلی شیرین و خوشمزه بود. این نان همیشه یک پای ثابت سفره هفت سین ما بود. وقتی غروب ها از بازی فارغ می شدیم و سراغ توتک می رفتیم، خوشمزگی این نان بیشتر به چشم می آمد و به ما می چسبید.

- عید امسال قرار است چه خاطره ای بسازید؟!
امسال یک خانه جدید خریدم و به بچه ها گفتم از پانزدهم اسفند جل و پلاس را جمع کنیم تا عید را در خانه تازه خودمان باشیم.

- آمار نقش ها و فیلم هایتان را دارید یا حسابش از دستتان در رفته است؟!
نه، قطعا آماری از آن ندارم، چون خیلی زیاد است.

- عید زادگاهتان، روستای واریان کرج هنوز هم آن حال وهوای سابق را دارد یا نه؟
نه، دیگر آن حال و هوای گذشته را ندارد، چون روستایی ها شهرنشین شده اند. فقط تابستان ها و برای تفریح به روستا برمی گردند. البته واریان روستای مادری من است و روستای پدری ام که کمی از روستای واریان بالاتر است “کلوان” نام دارد. خودم یک خانه ای در کلوان ساختم و معمولا سعی می کنم سیزده بدر را آنجا باشم. امسال هم چنین نقشه ای دارم که بخشی از عید را به اتفاق خانواده آنجا بگذرانم، اگر سعیدخان آقاخانی بگذارد ما بیکار باشیم.

- خوش به حالتان، حتما طبیعت بکری دارد.
بله، بسیار عالی است و خانه من هم کمی با ده فاصله دارد. حتی چون جاده اش ماشین رو نیست، وسایل را با الاغ بردم! خیلی خوشگل است و غروب ها چند تا روباه پشت پنجره می آیند و بازی می کنند! یعنی هم خانه مان هست و هم طبیعت وحش را از نزدیک می بینیم.


گفتگو با مهران رجبی


- بهترین عیدی ای که گرفتید چی بود؟
بهترین عیدی ای که آن موقع ها می گرفتیم پول بود. یادم هست برای عید دیدنی پیش دایی می رفتیم و از آنجا که دایی فامیل و بچه فامیل زیاد داشت برای عیدی دادن کار جالبی می کرد. البته دایی هم چون خودش هفت هشت تا بچه داشت، وضع مالی خیلی خوبی نداشت، اما به هر حال همیشه ما به دستش نگاه می کردیم که بالاخره یک پنج زاری از او عیدی بگیریم و نگرفته از خانه او بیرون نمی رفتیم. او هم می گفت بچه ها به ترتیب خریت کنار دیوار بایستید تا عیدی هایتان را بدهم! (می خندد) ما هم البته از این عبارت ناراحت نمی شدیم و راضی بودیم که عیدی ما را بدهد و هرچه می خواهد بگوید! معمولا هم در این زمینه من سومین یا چهارمین نفر بودم که عیدی می گرفتم. پسرخاله ام جواد اولین نفر بود، دومین نفر اخوی بزرگم بود و سومین نفر هم من بودم.

- رابطه گرافیک که رشته تحصیلی شما بود و بازیگری فقط از طریق سیدرضا میرکریمی (که دوست و همکلاستان در دانشگاه بود و شما را با سریال “بچه های مدرسه همت” وارد دنیای بازیگری کرد) ممکن است یا پیوند دیگری هم بین این دو هنر وجود دارد؟!
ما می توانیم با موتور فولکس هم هلی کوپتر درست کنیم! (می خندد) اگر ابزارش باشد واقعا می شود. اگر پروانه و ملخ سالمی باشد و موتوری که گیربکس خوبی هم داشته باشد در اختیار یک کاربلد قرار دهند این کار شدنی است. می شود با چنین هلی کوپتری از روی زمین بلند شد، اما پایین آمدنش با خداست!

- تا حالا آقای میرکریمی از دست شما ناراحت شده یا شما از دست ایشان دلخور شده اید؟
من که از دست ایشان ناراحت نشدم، اما ایشان را نمی دانم. نه، فکر نمی کنم از دست من ناراحت شده باشد.

- پیش آمده که کارگردانی در حین کار به نحوه بازی شما معترض باشد و بگوید آقای رجبی این صحنه را آنطور که من می خواهم درنیاوردی؟
همین امروز بود که آقای خسرو معصومی به من گفت: مهران رجبی! تو رو خدا دیالوگ هایی که من نوشتم رو حفظ کن. گفتم: بابا، همه اونها رو حفظ کردم. می گوید: نه، تو یه ذره بداهه می گی و بازیگر نقش مقابلت نمی تونه دیالوگ هاشو بگه. اون بر پایه دیالوگ های فیلمنامه حفظ کرده، نه بر اساس چیزهایی که تو از خودت می گی. من هم گفتم: خب، بازیگر نقش مقابل رو عوض کنید که بتونه دیالوگ ها رو بگه! (می خندد) بازیگری که روی بداهه گفتن بازیگر مقابل قاطی کنه که به درد نمی خوره. خندید و من هم خندیدم.

- خوش اخلاق ترین کارگردانی که با او کار کردید چه کسی بوده؟
کیانوش عیاری، خسرو معصومی، سیدرضا میرکریمی و… همه کارگردان هایی که با آنها کار کرده ام خوش اخلاق بوده اند.


گفتگو با مهران رجبی


- حالا بداخلاق ترین کارگردانی که با او کار کردید کیست؟ اسمش را یواشکی به خودمان بگویید، اما ما آن را علنی نمی کنیم!
(فکر می کند) واقعا بداخلاق ترین نداشتم. چیزترین کارگردان داشتم، اما هیچ کدام بداخلاق ترین نبودند! (می خندد)

- راحت ترین بازیگری که با او بازی کردید چه کسی بود؟
علی صادقی، مجید صالحی، محمد کاسبی و…

- مثال هایتان همه مربوط به سریال “سه در چهار” می شود، معلوم است سرآن کار حسابی به شما خوش گذشته.
بله و این رفاقت ادامه پیدا کرد، بخصوص با آقای کاسبی که سنمان هم به هم نزدیک است.

- سخت ترین و عنق ترین بازیگری که با او همبازی بودید کیست؟ که به واسطه حضور او بگویید ای وای امروز هم قرار است با این بازی کنم. حالا من از آن واژه چیزترین و ممنوعه شما استفاده نمی کنم!
(می خندد) واقعا چنین بازیگری بوده و هستش، اما فکر می کنم اگر نگویم بهتر است. ولی اگر اصرار دارید اسمش را می گویم: آقای بییییییب!

- در این مواقع چه کار می کنید که بازی شما لطمه نخورد؟
این طوری نیست که این مساله به بازی من لطمه بزند، تنها فرقش این است که دیگر با ذوق و شوق سرآن کار نمی روم.

- دوست ندارید تئاتر کار کنید؟ اصلا هیچ وقت به شما پیشنهاد شده است؟
چرا، پیشنهاد زیاد شده، اما بلد نیستم. ضمن این که عادت کرده ام کارها سریع تر صورت بگیرد و فرصت و حال و حوصله این را ندارم که مثلا سه ماه برای یک کار تمرین کنم و درنهایت دو ماه اجرا برویم. با این حال چند بار حتی تا پای امضای قرارداد بازی در تئاتر هم رفته ام که به همین دلایل به سرانجام نرسید.

- کارگردانی چطور؟ هیچ وقت به آن فکر کرده اید؟
نه، اما به جایش به بازیگردانی فکر کرده ام.

- چه جالب، یعنی به شما پیشنهاد شده؟
بله، مثلا آقای کیانوش عیاری برای سریال “روزگار قریب” پیشنهاد بازیگردانی به من داده بود که به دلیل این که هر روز باید سرصحنه می رفتم آن را قبول نکردم.


گفتگو با مهران رجبی


- جسارتا آخرین جوکی که برایتان فرستاده اند برایمان می خوانید؟! البته اگر قابل مطرح کردن است.
آخرین جوکی که برایم اس ام اس کردند این است: پشت دیوار تکفیری ها نوشته شده بود: لعنت بر پدر و مادر کسی که اینجا منفجر شود! (می خندد) یکی دیگر هم مربوط به گفت وگوی یک تکفیری با بچه فامیلش بود که گفت: کوچولو منفجر شو عمو ببینه!

- گلاب به رویتان، بیشترین زمانی که در مکانی عمومی برای پیدا کردن توالت معطل شدید و به زحمت افتادید کجا و کی بوده است؟!!
بیشترین زمان، مربوط به دوران جنگ بود. آن موقع با اتوبوس های 303 به جبهه ها می رفتیم و برمی گشتیم. الان هم وقتی این اتوبوس های قدیمی را در عکس ها می بینم یاد دستشویی رفتن خودم می افتم! گاهی از همدان تا کرمانشاه نیاز به دستشویی پیدا می کردیم، اما مجبور بودیم خودمان را نگه داریم و گرفتاری می کشیدیم. حتی دو روز قبلش آب نمی خوردیم که نکند در آن چند ساعت بخواهیم دستشویی برویم. راننده ها هم که اغلب بی رحم بودند و در کل مسیر گازش را می گرفتند و تا مقصد می رفتند!

- چه مدت جبهه بودید؟
اغلب عملیات ها را می رفتم که مجموعا هشت ماه شد.

- پس در مناطق عملیاتی مختلفی حضور داشتید.
بله، اولین آن، عملیات طریق القدس (فتح بستان) بود و آخرینش هم عملیات والفجر 8 (فتح فاو).

- در جبهه دقیقا چه کار می کردید؟
چون ما اهل سد کرج و ورزش های آبی هستیم و غواصی و قایقرانی را خوب بلد بودیم، در عملیات هایی مانند فتح خیبر مسئولیت هایی همچون مربیگری شنا، قایقرانی و غواصی را به عهده داشتم. در کل بیشتر به عنوان نیروی رزمی بسیجی فعالیت و خدمت می کردم.

- با “بچه های مدرسه همت” هنوز ارتباط دارید؟
فقط با کارگردان و طراح صحنه آن ارتباط دارم، اما با بازیگران آن نه.

- این همه راحت بودن و شیوه بازیگری رئال شما از کجا می آید؟
همینجوری، از جای خاصی نمی آید، این مساله برمی گردد به 20 سال قبل از تولدم! (می خندد)


گفتگو با مهران رجبی


- گاهی نگران می شویم بازیگر خوب و مستعدی چون مهران رجبی در بعضی نقش ها و فیلم هایی بازی می کند که خیلی مناسب او نیست و باعث می شود از توان و هنرش دور شود. اما گاهی کارگردان هایی مثل عیاری با ساخت آثار ارزشمندی همچون “روزگار قریب”، “بیدارشو آرزو” و “خانه پدری” به ما یادآور می شود که رجبی چه بازیگر خوب و مسلطی است.
فقط می توانم تشکر کنم از بابت نگرانی تان. گفت: درشتی و نرمی به هم دربه است، چو رگزن که جراح و مرهم نه است. من اصلا حوصله گزیده کاری و ادعای این شکلی را هیچ وقت نداشته و نخواهم داشت و سعی می کنم همان مهران رجبی قبلی باشم. اگرچه نقشی در بهترین فیلم های این سرزمین بازی کنم یا کوچک ترین نقش ها را در کوچک ترین فیلم ها داشته باشم. این طوری بسیار راحتم و از خودم راضی و متشکرم.

- بازهم شما را در نقش پدر مهدی و ناصر هاشمی خواهیم دید که هر دو چند سالی از شما بزرگ تر هستند؟!
(می خندد) چون دو بار این اتفاق در “روزگار قریب” و “خانه پدری” افتاده، پس باز هم اتفاق می افتد.

- وقتی خودتان برای اولین بار مهران رجبی سه بعدی را در فیلم “آقای الف” دیدید چه حسی داشتید؟!
جالب بود، ولی جالب تر این است که بدانید من هنوز آن فیلم را ندیده ام! (می خندد) نه در اکران عمومی توانستم آن را ببینم و نه در یک اکران خصوصی که گذاشته بودند. اما به زودی باید نسخه سه بعدی آن را تهیه کنم و با عینک مخصوص ببینم.

- اگر بخواهید به وضع و حال و روز فعلی سینمای ما رای بدهید، کدام گزینه را انتخاب می کنید؟ سرحال و قبراق، نرمال، مریض، میت!
گزینه دوم صحیح است: نرمال.

- اگر زن بودید، دوست داشتید جای کدام بانوی بازیگر ایرانی بودید؟!
دوست داشتم خانم گوهر خیراندیش باشم!


گفتگو با مهران رجبی


- واقعا؟!
بله، چون توانایی بالایی دارد.

- پای ثابت کدام برنامه تلویزیونی هستید؟
بیشتر اهل اخبار هستم و شبکه خبر نگاه می کنم و شبکه مستند.

- تا به حال خودتان را بدون لبخند و خنده تصور کرده اید؟
نشده نخندم، کلا همیشه خندیده ام. برای همین هم چون و چریک کنار چشمم زیاد است! چه چیزی دارم می گویم؟! منظورم چین و چروک است. (می خندد)

- آن چین و چروک ها که باعث طول عمر بیشتر خواهد شد و امیدوارم سال های سال سلامت و خندان باشید.
خواهش می کنم. قربان شما.

- دوست داشتید جای کدام یک از قهرمانان ورزشی ایران بودید؟
دوست داشتم جای احسان قائم مقامی استاد بزرگ شطرنج باشم.

- حالا شطرنج خودتان خوب هست؟
نه، خوب نیست. اما شطرنج ورزشی است که تفکر در آن زیاد است. هرچه باشد بهتر از ورزشکاران سربه هوای آبروبر است.

- اگر نقش نادر را در “جدایی نادر از سیمین” بازی می کردید، باز هم این فیلم برنده اسکار می شد؟!
من الان هم فکر می کنم این فیلم برنده اسکار نشده!(می خندد) مثلا هنوز هم فکر می کنم اینقدر بازی ایران و استرالیا را پخش می کنند تا این که بالاخره ایران گل را بخورد!


گفتگو با مهران رجبی


- از شهرت فرار می کنید؟
نه، <


:: موضوعات مرتبط: مطالب جالب , ,
:: برچسب‌ها: اس ام اس , انارهای نارس , بازیگر طنز تلویزیون , بازیگر طنز سینما , رضا عطاران , روزنامه جام جم , روزهای بد به در , سال 93 , سال نو , سریال سه در چهار , علی صادقی , عید امسال , عید نوروز , مسعود ده نمکی , معراجی ها , مهران رجبی , هنرمند هزار چهره ایران , گفتگو با مهران رجبی , گفتگوی جالب , گپی با مهران رجبی , گفت وگوبابازیگران , کلوپ دانلود_دانلودرایگان , یک شبکه دانلودی واقعی ,
:: بازدید از این مطلب : 966

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Mohammad zed
ت :
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


(function(i,s,o,g,r,a,m){i['GoogleAnalyticsObject']=r;i[r]=i[r]||function(){ (i[r].q=i[r].q||[]).push(arguments)},i[r].l=1*new Date();a=s.createElement(o), m=s.getElementsByTagName(o)[0];a.async=1;a.src=g;m.parentNode.insertBefore(a,m) })(window,document,'script','//www.google-analytics.com/analytics.js','ga'); ga('create', 'UA-52170159-2', 'auto'); ga('send', 'pageview');